رویای کوهستان
سحرگه عزم ره کردم ، دره ماران به تنهایی
درآن بستان سرا دیدم تمامی شور و والایی
گل بابونه می خندید کنار صخره پنهانی
کنار چشمه سارانش بتان غرق دل آرایی
به مستی در غزل خوانی شده بلبل به شیدایی
نوای خودسر کبکان نشان عشق لیلایی
کلان پیر در سختون کنار سنگ خارایی
به شیب تند یک دره کبوتر در خود آرایی
نسیمی رهگذر می گفت با گل ها به لالایی
که بلبل در کنار آید با ناز و تمنایی
عقابان طلایی را نباشد ترس و پروایی
به اوج آسمان دیدم تمامی رشد و پویایی
گل پونه پر از شبنم ، شکوفه در شکوفایی
طراوت بود و شادابی کنار سرو رعنایی
دو قمری در کنار هم شده مشغول دل جویی
کلاغ پیر از حسرت سراید بانگ رسوایی
تمامی زندگی دیدم به هر سویی به هر جایی
گلان آبی صحرا به جنبش همچو دریایی
به سبزی جمله کوهستان شده هم رنگ دیبایی
نمودم آتشی بر پا شدم محسور زیبایی
غروب سرد کوهستان تو گویی همچو رویایی
دل من همسفر می شد به دنبالش به صحرایی
غرور انگیز و زیبایی به مثل صبح فردایی
دره ماران تو بی تایی، دره ماران تو بی تایی
منطقه دره ماران در شمال غربی دستگرد امامزاده(واقع در پارک ملی تنگ صیاد)
نظرات شما عزیزان:
وقتی که دلم تنگ است
پیدا نکنم همدل
دلها همه از سنگ است
گویا که در این وادی
از عشق نشانی نیست
گر هست یکی عاشق
آلوده به صد رنگ است
خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی، اما وقتی كه بهار شد یه جوری ازش جدا شی،
خیلی سخته كه دلی رو با نگات دزدیده باشی، وسط راه اما از عشق یه كمی ترسیده باشی،
خیلی سخته بری یك شب واسه چیدن ستاره، ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره...
شعور بودیم و اطاعتمان از روی بینش و عشق نبود. ما باید عاشق میشدیم
واین همان کاری بود که از عهده فرشتگان و شیطان بر نمی امد.
میوه ممنوعه،بینش و عشق بود.
چرا که وقتی چیزی راببینید وچشم هایتان باز باشد اگر زیبا باشد عاشقش
میشوید
.gif)